سال اکران: ۲۰۱۵
کارگردان: گیرمو دل تورو
بازیگران: میا واشیکوفسکا، جسیکا چستین، تام هیدلستون، چارلی هونام، جیم بیور، داگ جونز، لزلی هوپ
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
در دنیای سینما، گاهی آثاری خلق میشوند که مرز میان رویا و کابوس را درهم میآمیزند. «قلهای به رنگ خون» (Crimson Peak) ساخته گییرمو دل تورو (Guillermo del Toro)، یکی از این آثار خارقالعاده است که در سال 2015 اکران شد. این فیلم که ترکیبی هنرمندانه از عناصر ترسناک، رمانتیک و گوتیک است، داستانی را روایت میکند که همچون خون سرخی که از دیوارهای عمارت آلردیل (Allerdale) جاری میشود، در ذهن مخاطب جریان مییابد.
داستانی که در خون و عشق غرق میشود
فیلم روایتگر داستان ادیث کاشینگ (Edith Cushing) با بازی میا واسیکووسکا (Mia Wasikowska) است؛ نویسندهای جوان که شیفته سر توماس شارپ (Sir Thomas Sharpe) با بازی تام هیدلستون (Tom Hiddleston) میشود. این عشق ظاهراً رمانتیک، ادیث را به عمارت خانوادگی شارپها در انگلستان میکشاند، جایی که توماس به همراه خواهرش لیدی لوسیل (Lady Lucille) با بازی جسیکا چستین (Jessica Chastain) زندگی میکند. اما آنچه در ابتدا همچون رویایی عاشقانه به نظر میرسد، به تدریج به کابوسی هولناک تبدیل میشود.
جادوی بصری و طراحی هنری خیرهکننده
عمارت آلردیل هال، بیش از آنکه تنها مکانی برای وقوع حوادث باشد، خود به شخصیتی زنده و نفسگیر در داستان تبدیل میشود. این ساختمان عظیم با معماری گوتیک، از سقفش برف میبارد و از دیوارهایش خون میچکد. دل تورو با استفاده استادانه از رنگهای غنی و نورپردازی هنرمندانه، فضایی را خلق میکند که در آن، مرز میان زیبایی و وحشت محو میشود. هر گوشه از این عمارت، داستانی برای گفتن دارد و هر اتاق، رازی را در خود پنهان کرده است.
شخصیتپردازی عمیق و روایت پیچیده
شخصیتهای فیلم با ظرافتی خاص طراحی شدهاند. ادیث کاشینگ، زنی مستقل و روشنفکر است که علیرغم هشدارهای روح مادرش، خود را در دام عشقی خطرناک مییابد. سر توماس شارپ، مردی اشرافی با ظاهری فریبنده است که میان عشق و وظیفه دست و پا میزند، و لیدی لوسیل، شخصیتی پیچیده و تاریک که نقشی کلیدی در اسرار خونین عمارت دارد. این شخصیتها در کنار یکدیگر، مثلثی از عشق، نفرت و خیانت را شکل میدهند که داستان را به پیش میبرد.

تحلیل عناصر سبک گوتیک
دل تورو در این فیلم، تمام عناصر کلاسیک داستانهای گوتیک را به شکلی استادانه به کار میگیرد. در مرکز این روایت، عمارتی مخوف با گذشتهای تاریک قرار دارد که خود به عنوان شخصیتی مستقل در داستان عمل میکند. حضور ارواح و عناصر ماورایی در سراسر فیلم به چشم میخورد و به جای ایجاد ترس صرف، به عنوان هشداردهندگانی عمل میکنند که سعی در آشکار کردن حقیقت دارند. در قلب این داستان گوتیک، عشقی ممنوع و خطرناک جریان دارد که با اسرار تاریک خانوادگی درهم تنیده شده است.
تکنیکهای سینمایی و روایت داستان
فیلمبرداری خلاقانه و حرکات دوربین در «قلهای به رنگ خون» به شکل استادانهای در خدمت روایت داستان قرار گرفتهاند. دوربین همچون روحی سرگردان در راهروهای عمارت حرکت میکند و زوایای مختلف این مکان اسرارآمیز را به تصویر میکشد. ترکیببندیهای بصری پیچیده و حرکات نرم دوربین، تماشاگر را در فضای رمزآلود فیلم غوطهور میکند.
نمادپردازی و عمق روایت
فیلم سرشار از نمادهای بصری و مفاهیم عمیق است. رنگ قرمز که در سراسر فیلم حضور دارد، همزمان نماد عشق، خشونت و مرگ است. برف و سرما نشاندهنده انجماد عاطفی و مرگاند، در حالی که پروانهها نماد دگردیسی و تغییر هستند. خود عمارت نیز نمادی از گذشته و اسارت است که شخصیتها را در خود محبوس کرده است.

موسیقی متن و فضاسازی صوتی
موسیقی متن فیلم، ساخته فرناندو ولازکز (Fernando Velázquez)، عنصری حیاتی در خلق فضای عاطفی و وحشتآور فیلم است. ترکیب ملودیهای رمانتیک با نتهای دلهرهآور، به خوبی دوگانگی عشق و وحشت موجود در داستان را منعکس میکند. صداگذاری ظریف و هوشمندانه فیلم نیز در خلق فضای رمزآلود و دلهرهآور آن نقشی اساسی دارد.
نتیجه گیری
فیلم «قلهای به رنگ خون» اثری است که از مرزهای ژانر خود فراتر میرود و تجربهای یگانه را برای مخاطب رقم میزند. این فیلم با وجود ریتم نسبتاً کند در برخی صحنهها و پیشبینیپذیر بودن برخی چرخشهای داستانی، موفق میشود با ترکیب استادانه عناصر وحشت و عشق، روایتی عمیق از خیانت و رستگاری ارائه دهد. طراحی هنری خیرهکننده، شخصیتپردازی عمیق، روایت چندلایه و کارگردانی خلاقانه، این فیلم را به اثری ماندگار در تاریخ سینما تبدیل کرده است.
برای علاقهمندان به سینمای گوتیک و داستانهای عاشقانهای که رگههایی از وحشت در آنها جریان دارد، فیلم «قلهای به رنگ خون» تجربهای است که نباید از دست داد. این فیلم یادآور میشود که گاهی زیباترین داستانهای عاشقانه، در تاریکترین گوشههای قلب انسان شکل میگیرند.