در تابلوی نقاشی ندیمه ها، ولاسکوئز به وسیله ی یک آینه که متضمن حضورش در صحنه است، خود را به عنوان شاهد به پرده اش الصاق می کند. او به “ندیمه ها” سندیت می بخشد. ولاسکوئز عکاسی می کند در صد و هشتاد و سه سال قبل از اختراع عکاسی! این نقاشی به عنوان «با ارزشترین تابلوی اسپانیا» یاد میشود. این تابلو از دیرباز یکی از مهمترین نقاشیهای تاریخ هنرِ غرب دانسته شده و بحثها و تحلیلهای زیادی را پیرامون فضا، زمان، شخصیتها و واقعی یا غیر واقعی بودن تصاویر نشان دادهشده در آن، ایجاد کردهاست.
دیه گو ولاسکوئز
دیهگو رودریگز دِ سیلوا ای ولاسکوئز (به اسپانیایی: Diego Rodríguez de Silva y Velázquez) (زاده ۶ ژوئن ۱۵۹۹ – درگذشته ۶ اوت ۱۶۶۰) نقاش اسپانیایی محبوب دربار فیلیپ چهارم بود. او به خاطر نقاشیهای پُرترهاش از دودمان سلطنتی اسپانیا، دربار واتیکان و اشراف اروپایی، به شهرت فراوانی دست یافت. در سده ۱۹ آثار وی الگوی هنرمندان واقعگرا و دریافتگر، به ویژه ادوار مانه، فرانسیسکو گویا، پابلو پیکاسو و سالوادور دالی قرار گرفت.
دیگو در هجده سالگی به عنوان نقاش به دربار پادشاه راه پیدا کرد و پس از ازدواج به مدت چهل سال با خانواده اش در کاخ سلطنتی اقامت یافت. وی که بخش اعظم عمر خود را در دربار اسپانیا گذرانده و طی سالیان متمادی تعداد پرشماری پرتره از پادشاه اسپانیا، فیلیپ چهارم، و اعضا خانواده سلطنتی کشیده است. او تابلوی بسیار مشهوری دارد به نام ندیمه ها (las meninas). این تابلو در موزه پرادوی شهر مادرید نگهداری می شود و به دلیل اهمیت فراوان، تصویر آن به صورت تمام صفحه برروی جلد کتاب راهنمای موزه چاپ شده است.
راز تابلوی مرموز ندیمه ها
ندیمهها یا لاس منیناس (به اسپانیایی: Las Meninas) از مشهورترین نقاشیهای دیهگو ولاسکز، نقاش بزرگ سده هفدهم اسپانیاست. از این اثر که در موزه موزه دل پرادو نگهداری میشود، به عنوان «با ارزشترین تابلوی اسپانیا» یاد میشود.این تابلو از دیرباز یکی از مهمترین نقاشیهای تاریخ هنرِغرب دانسته شده و بحثها و تحلیلهای زیادی را پیرامون فضا، زمان، شخصیتها و واقعی یا غیر واقعی بودن تصاویر نشان دادهشده در آن، ایجاد کردهاست.
در تابلوی ندیمه ها، شاهزاده مارگریتا دختر فیلیپ چهارم را می بینیم که در میانه تابلو و در بین دو ندیمه خویش ایستاده است. ندیمه سمت چپ زانو زده است و چیزی را به شاهزاده می دهد. ندیمه دیگر زانوان خود را خم کرده و در حال ادای احترام است. در سمت راست، زن کوتوله ای با لباس تیره دیده می شود و در کنار او، پسر بچه ای با پای خود در حال اذیت کردن سگی در پیش زمینه است. درسمت چپ تابلو، ولاسکز دیده می شود که با قلم مویی در یک دست و پالت و تعدادی قلم مو در دست دیگر، در آتلیه خود در حال کار بر روی تابلویی بسیار بزرگ است. در سمت راست و پشت سر ندیمه و کوتوله، دو نفر دیگر را می بینیم که یکی به روبرو نگاه می کند و دیگری در حال گفتگو با او است. در پس زمینه مردی دیده می شود که از دری واقع در انتهای اطاق در حال خروج است.
شهرت ندیمه ها علاوه بر دلایل زیباشناختی و تکنیکی ـ و بیش از اینها ـ ازآن روست که تابلویی با موضوعی ناشناخته و اسرار آمیز دانسته می شود. این اثر، تابلویی چند فیگوری است که در آن نه نفر حضور دارند. این نه نفر درهفت پلان قرار گرفته اند:
اولین پلان (جلوترین موقعیت به تماشاچی) مربوط به پسر بچه درحال آزار سگ است.
زن کوتوله و مارگریتا به اتفاق ندیمه زانو زده به ترتیب در پلانهای دوم و سوم جای گرفته اند.
محل ندیمه در حال ادای احترام، پلان چهارم است.
ولاسکز و دو نفر پشت سر ندیمه دوم، در پلانهای پنجم و ششم واقع شده اند؛
و بالاخره مرد در حال خروج ، در پلان هفتم قرار دارد.
در تابلو های چند فیگوری نظیر ندیمه ها، شناخت موضوع اثر عمدتا مستلزم شناسایی پرسوناژ اصلی آن است.به طور سنتی در نقاشی، پرسوناژ اصلی غالبا با ستفاده از یک یا چند روش از روشهای زیر مشخص می شود:
1. استقرار در موقعیت مکانی برتر. این موقعیت مکانی می تواند تقاطع قطر های تابلو، محل تلاقی خطوط پرسپکتیو (نقطه گریز)، محور عمودی وسط تابلو، و یا پلان اول باشد.
2. حضور در موقعیت نمایشی برتر؛ برای مثال در مرکز یک رخداد، یا گروهی از مردم.
3. نور پردازی خاص و روشنتر و استفاده از رنگهای خاص و متفاوت با سایر پرسوناژها و زمینه.
در بررسی ندیمه ها مشخص می شود که در آن هیچ یک از پرسوناژها در موقعیت مکانی برتر قرار نگرفته اند. محل تلاقی قطر های تابلو، کنج بالا و سمت چپ درِ باز شده در پشت صحنه است و نقطه گریز پرسپکتیو در میانه قید عمودی سمت چپ چهارچوب در پشت صحنه قرار دارد. محور عمودی وسط تابلو از شانه راست (تصویر) مارگریتا عبور می کند و این یعنی او دقیقا بر روی این محور قرار نگرفته است؛ و بالاخره پلان اول ندیمه ها به پسر بچه در حال آزار سگ اختصاص یافته که طرز نمایش ـ ناقص ـ او و محل او در کنار تابلو نشان دهنده آن است که پسر بچه پرسو ناژ اصلی نیست.
لازمه کاربست روش دوم، یعنی اسقرار در موقعیت بر تر نمایشی، این است که اساسا نمایشی در کار باشد. در ندیمه ها هر کس به کار خود مشغول است و درآن اتفاق نمایشی ویژه ای در حال وقوع نیست.
اما در مورد روش سوم؛ رنگ طلایی لباس مارگریتا و نوردهی بیشتر او، بیش از آنکه به منظور تاکید بر او به عنوان شخصیت اصلی اثر باشد؛ نشان دهنده اهمیت موقعیت او ( به عنوان شاهزاده خانم) است. به علاوه حتی در صورت پذیرش مارگریتا به عنوان سوژه اصلی، هنوز موضوع اثر ناشناخته باقی خواهد ماند؛ چرا که به جز دو ندیمه، هیچیک از افراد دیگر حاضر در صحنه را نمی توان به مارگریتا ربط داد.
به این ترتیب باید گفت موضوع ندیمه ها از طریق شناسایی پرسوناژ اصلی آن قابل تعریف نیست.چیز دیگری که می تواند موضوع یک تابلوی چند فیگوری را مشخص کند، وضعیت غالب فیگور ها در آن است. با دقت در وضعیت فیگورها خواهیم دید که از نه نفر حاضر در صحنه، پنج نفر آنان به بیرون تابلو و روبرو نگاه می کنند. چنین وضعیتی در بدو امر این احساس را در بیننده ایجاد می کند که در یک جا بجایی نقش، در حال تماشا شدن است و نه تماشا کردن؛ اما باقدری دقت بیشتر در اجزای تابلو، چیزی به چشم می خورد که بیننده را از اشتباه در می آورد؛ و آن چیز آینه کوچک آویخته به دیوار پشت صحنه با تصویر شاه و ملکه در آن است .
چنانکه گفته شد درآینه موجود در تابلوی وان آیک، پشت عروس و داماد به اضافه تصویر از روبروی نقاش و شخص دیگری در کنار اودیده می شود. تصویردرون آینه عروسی خانواده آرنولفینی تصویری درست و واقعی است.
اما در مورد آینه ندیمه ها چه می توان گفت؟ چرا در این آینه، همانند اثر وان آیک، پشت افراد حاضر در پرده دیده نمی شود؟ و از آن مهم تر؛ چرا ولاسکز را به جای آنکه در آینه ببینیم در صحنه می بینیم؟ وان آیک در تابلوی خود مشغول کشیدن تابلویی است که ما تمام شده آن را می بینیم. اما در ندیمه ها نقاش چه چیز را بر روی بوم تصویر می کند؟ از تصویر شاه و ملکه در آینه باید گفت ولاسکز در حال نقاشی از آن دو است؛ اما اگر چنین است پس چه کسی تابلویی که ما می بینیم را نقاشی کرده است؟
به بیان دیگر، اگر تصویر شاه و ملکه در آینه دیده نمی شد ، می شد تصور کرد که ولاسکز در حال نقاشی کردن از خود و دیگران از روی تصویرِ درون آینه بزرگی است که در مقابل او قرار گرفته است. در این حالت، در آینه موجود در تابلو، می بایستی انعکاس آن آینه روبرو دیده می شد که در واقع همان تصویر تابلویی است که ما می بینیم؛ حال آن که چنین نیست! و از این همه می توان نتیجه گرفت که آن آینه کوچک نه تنها کمکی به کشف رمز و شناخت موضوع تابلو نمی کند بلکه خود عامل ایجاد تردید و سردرگمی در بیننده است و در واقع آن چه ندیمه ها را به اثری اسرار آمیز بدل نموده است همان آینه کوچک با تصویر شاه و ملکه در آن است .
ندیمه ها از جهت دیگری نیز اثری بحث بر انگیز است؛ به درستی معلوم نیست که آیا این تابلو یکی از سفارشهای خانواده سلطنتی به ولاسکز بوده است یا او با استفاده از موقعیت خود در دربار، آن را به میل خویش کشیده است.
می دانیم که این پرده باید یک پرده ی درباری باشد با تمام قوائد پرده های درباری. اما چرا نامش ندیمه هاست؟ و اصلا چرا از آن سانتی مانتالیزم پرده های درباری در این پرده خبری نیست. “ندیمه ها” می تواند یک پرتره ی پادشاهی باشد. اما چرا پادشاه و ملکه در عمق حضور دارند و فقط در یک آینه منعکس شده اند؟ به راستی داستان این پرده چیست؟ می گویند “ندیمه ها” نشان دهنده ی صحنه ای از یک زندگی درباری ست اما هیچ پرده ی درباری تا آن زمان چنین رویکردی نداشته است. نقاشی های درباری معمولا با ژست های اشرافیِ خانواده ی سلطنتی همراه بوده اند اما در “ندیمه ها” ژست دخترکان پادشاه به واسطه ی حضور اشخاص مختلف تخفیف یافته و کارکرد همیشگی خود را از دست داده است. تمام این تضادها معمای “ندیمه ها” را پیچیده تر می کند.
“ندیمه ها” پرده ایست چند ساحتی. هم خودنگاره ی ولاسکز است هم اثری ست درباری. این پرده به واسطه ی حضور ندیمه ها و کوتوله های دربار در صحنه و تقابل آنها با دخترکان پادشاه، به عنوان اثری اجتماعی نیز تعبیر می شود. این نکته زمانی برجسته تر می شود که در می یابیم “باروک” پس از ظهور در ایتالیا و در ادامه، توسعه اش در سرتاسر اروپا، در اسپانیاست که لحنی اجتماعی به خود می گیرد. چنین کیفیتی – چند ساحتی بودن “ندیمه ها” – با حضور آینه ها و تزریق چندین بعد و نمایش وجوهی از امر واقع که تنها به واسطه ی حضور آینه امکان پذیر شده است، تشدید می شود.
و اما آینه. “رولان بارت” اشاره می کند: هر عکس، گواه و مدرکی شفاف بر دو ویژگی ست: نخست، واقعه ای که عکس نمایندگی اش می کند به طور حتم اتفاق افتاده و سپس در این میان شاهدی وجود دارد که “عکاس” است. به عبارتی دیگر، آن واقعه اتفاق افتاده است و من (عکاس) آنجا بوده ام. ولاسکوئز به وسیله ی یک آینه که متضمن حضورش در صحنه است، خود را به عنوان شاهد به پرده اش الصاق می کند. او به “ندیمه ها” سندیت می بخشد. ولاسکز عکاسی می کند در صد و هشتاد و سه سال قبل از اختراع عکاسی!
گامبریچ مطلب جالبی در مورد شاهکار ولاسکز دارد. او در تاریخ هنر می گوید:«… می توان تصور کرد که ولاسکز مدتها پیش از اختراع دوربین عکاسی، توانسته است که یک لحظه واقعی از زمان را تثبیت کند. چه بسا پرنسس[مارگریتا] را آورده اند که موجب رفع کسالت و دل آزاری اوقاتی شود که زوج سلطنتی باید در برابر نقاش حالت گیری کنند. چه بسا ما این شاهکار را به هوس گذرایی مدیون باشیم که تنها ولاسکز می توانسته آن را تحقق ببخشد و البته ولاسکز برای بدیل یادداشتهایش از امور واقع[شده] به نقاشی های سترگ، بر چنین تصادفهایی تکیه نمی کرد.»