«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
این جمله شعار مغازه ای در شهری ناشناس است. در این شهر تمام انسان ها افسرده هستند و کسی امیدی به ادامه زندگی ندارد و روزانه صدها نفر خودکشی میکنند. در این میان ما با مغازه ای آشنا می شویم که در آن انواع و اقسام لوازم خودکشی به فروش می رسد. کتاب کمدی سیاهی است که علارغم فضای تلخ و غم انگیزش، در لحظاتی شمارا میخنداند و با طعنه به تمام موضوعات و مشکلات، خواننده را به فکر فرو میبرد که آیا واقعا هیچ امیدی برای ادامه زندگی وجود ندارد؟ و در نهایت با عجیب ترین پایان بندی، خواننده را میخکوب می کند.
ژان تولی نویسنده رمان مغازه خودکشی
ژان تولی، متولد 26 فوریه 1953، کاریکاتوریست، فیلمنامهنویس و رماننویس فرانسوی است. او علاوه بر فعالیت در تصویرسازی و ساخت فیلم، تاکنون ده کتاب موفق و پرفروش هم نوشته و از جوایز ادبی نیز سهمی داشتهاست. تولی همچنین در زمینهٔ نوشتن زندگینامه هم فعالیت دارد. وی در سال 2006 رمان عجیب مغازه خودکشی را نوشت که به سرعت مورد استقبال مخاطبا قرار گرفت و به بیست زبان مختلف از جمله فارسی ترجمه شد.

مغازه خودکشی
مغازه خودکشی (فرانسوی: Le Magasin des suicides) رمانی با سبک کمدی سیاه نوشته ژان تولی است. داستان این کتاب که در سال ۲۰۰۶ منتشر شده، در یک شهر آخرالزمانی رخ میدهد که از اثرات شدید تغییر اقلیم تحت تأثیر قرار گرفتهاست و در آن همه افراد افسردهاند.
مغازهی خودکشی یک فانتزی سیاه تکاندهنده است که بعد از چاپ شدن، توجه فراوانی برانگیخت. رمان عجیب ژان تولی هجوی است تمامعیار دربارهی مرگ و امید.
رمان دربارهی یک دکان فروش ابزار و ادوات خودکشی است که خانواده توآچ آن را اداره میکنند. همه جور وسیه ای که منجر به مرگ شود در آن یافت میشود. از انواع سم تا طنابهای دار، از انواع سلاحهای کمری مناسب برای انتحار تا ویروسهای کشنده. یک فروشگاه منحصربهفرد در زمان و مکانی نامعلوم. خانواده تواچ حتی به مشتریان خود مشاوره خودکشی هم میدهند و انواع و اقسام روشهای مختلف برای پایان دادن به زندگی فلاکتبارشان را به آنها پیشنهاد میکنند.
نکته جالب این است که نام هریک از افراد خانواده یادآور یکی از شخصیتهای معروف تاریخ است که براثر خودکشی جان باخت: نام میشیما پدر خانواده، یادآور یوکیو میشیماست؛ نویسنده و شاعر سرشناس ژاپنی که سهبار نامزد جایزهی نوبل ادبیات شده بود. او در ۱۹۷۰ به روش سنتی هاراکیری خودکشی کرد. نام ونسان، پسر بزرگ خانواده، پژواک نام ونگوگ است؛ نقاش مشهور هلندی که در ۱۸۹۰ به قلب خودش شلیک کرد. نام مرلین، دختر خانواده، یادآور نام مرلین مونرو، بازیگر معروف امریکایی است که در سال ۱۹۶۲ در ۳۶ سالگی بر اثر مصرف بیش از حد داروهای خوابآور و آرامبخش به خواب ابدی رفت. نام آلن، پسر کوچک خانواده، تداعیکنندهی نام آلن تورینگ، دانشمند و ریاضیدان نابغهی انگلیسی است. تورینگ در اواخر عمر به دلایلی افسرده شد. در هفتم ژوئن ۱۹۵۴ برای آخرین بار به اتاق خوابش رفت. صبح زور بعد، خدمتکارش جسد بیجان او را روی تختخواب یافت. کنار تخت، سیبی گاززده افتاده بود. آزمایشهای سمشناسی نشان میداد که سیب به سیانور آغشته بوده است.
همه چیز به حالت عادی و غم انگیز خود پیش می رود همانند دیگر اعضای جامعه، غم و نکبت از سروروی صاحبان مغازه میبارد و هرکدامشان مشکلی دارند: ونسان بی اشتهایی عصبی دارد؛ مرلین ناسازگار است؛ میشا هم عصبی است. در این میان، آلن وصلهای ناجور است. او میخندد و میکوشد امید را به خانه بیاورد؛ هدیهای نهچندان خوشایند برای کسبوکار خانواده افسرده تواچ. با بزرگ تر شدن کوچک ترین عضو خانواده، آلن، تحولی در زندگی خانواده توآچ به وجود می آید . آلن مدام لبخند میزند و عاشق کمک به دیگران است. قوانین مغازه را رعایت نمیکند و به شکل غیر قابل باوری مثبتاندیش و خوشبین است.
آقا و خانم تواچ از دست لبخندها و خوشبینیهای آلن به تنگ آمدهاند و حتی وقتی پیشنهاد دیدن اخبار را به او میدهند، آلن نکته مثبتی پیدا میکند و از ظاهر جدید گوینده اخبار تعریف میکند! خانواده تواچ نسلهای زیادی مغازه خودکشی را اداره کردهاند و تا به حال هیچکدام از آنها به زندگی امید نداشتهاند. حتی خواهر و برادر آلن به پدر و مادر خود اعتراض میکنند که: پس ما کِی میتوانیم خودکشی کنیم؟
در سراسر رمان مغازه خودکشی، ژان تولی مخاطب را به امیدوار بودن و ادامه دادن تشویق میکند. او به ما میگوید که زندگی با وجود همه مشکلاتی که دارد، میتواند همچنان زیبا باشد. در واقع این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم چه چیزی را ببینیم. میتوانیم در حال تماشای اخبار منفی باشیم ولی ظاهر زیبای گوینده خبر را ببینیم.
روند امید به زندگی و جنگیدن علیه ناخوشیها در سراسر کتاب وجود دارد و آلن به ما یاد میدهد که عشق به زندگی بیشتر از خودکشی طرفدار دارد. اما خواننده وقتی به جملات پایانی کتاب میرسد، به شدت غافلگیر میشود. جملات پایانی کتاب ضربهای خردکننده به مخاطب وارد میکند، ضربهای که غیرقابل پیشبینی است . پایان این کتاب یکی از چالشیترین پایانهایی است که برای مدت زیادی ذهن خواننده را درگیر خود میکند. پایانی که میتوان برداشتهای متفاوتی از آن داشت.
آمیختن تلخی مرگ با طنزی ظریف هنری است که ژان تولی بهخوبی از عهدهاش برآمده است. موقعیتهای خندهدار و ضدونقیضی که در متن ایجاد میشود، مانند تعجب خانواده تواچ از خنده کودک و ناراحتی از آن، خواننده را مشتاق میکند با وجود تلخی پنهان در متن، رمان را با اشتیاق دنبال کند.
احسان کرم ویسی مترجم کتاب می گوید:
«مغازه خودکشی» کتابی است که بیشترین استقبال را از آثار تولی داشته. پرفروشترینشان هم همان بوده. یک کمدی سیاه قابل بحث است. پایان چالشبرانگیزی دارد و با قواعد فانتزی بازی میکند.
چیزی که در هر دو کتاب مشترک است( مغازه خودکشی و کتاب دیگری که وی از ژان تولی ترجمه کرده است، آدم خواران) این است که خواننده با خواندنشان اذیت میشود و خب این سبک ژان تولی است که با هدف، خوانندهاش را آزار میدهد و اینگونه در پی انتقال پیامش است.
از رمان مغازه خودکشی، انیمیشنی با همین نام در سال ۲۰۱۲ ساخته شد که کارگردانیاش را «پاتریک لکونت» برعهده داشت. این فیلم انیمیشنی در بیستوششمین جشنواره فیلم اروپا نامزد دریافت جایزه برگزیده جوانان شد.

بخشهایی از کتاب مغازه خودکشی
آلن، چند بار باید بهت بگم؟ وقتی مشتریهامون از مغازه خرید میکنن، بهشون نمیگیم “بهزودی میبینمت”. ما باهاشون وداع میکنیم؛ چون دیگه هیچوقت برنمیگردن. آخه کِی این را توی کلهات فرومیکنی؟»
***
«”نیازی نیست بگم هاراکیری یه خودکشی اشرافیه… .”
مشتری دودل بود. وزن شمشیر را در دستانش حس میکرد: “میترسم شجاعت این کار رو نداشته باشم. شما سرویس خدماتی ندارید؟”
میشیما ناراحت شد و گفت “اُه! نخیر، ما قاتل نیستیم. باید بدونید که این جرمه. ما اینجا فقط تأمینکننده نیاز مردمیم؛ ولی بعدش دیگه خودشون باید به کارشون برسند… .”»
***
«”مامان، چرا ما نمیتونیم خودمون را بکشیم؟”
“صد بار بهت گفتم چون نمیشه. پس کی مغازه رو بگردونه؟ ما، خونواده تواچ، یک وظیفه داریم. طبیعتا وقتی میگم ما، شامل حال آلن نمیشه. حالا دیگه برو.”»