رمان های گوتیک اضطراب های درونی را نشان می دهند. این اضطراب های مبتذل و پیش پا افتاده ناشی از موجودات شیطانی، دیو و غول نیستند، بلکه اضطراب های تکان دهنده متاثر از تصور صحنه های آشفته و هیجان انگیز هستند.
ادبیات گوتیک
واژه “گوتیک” صفتی است که به شکل ضمنی به تعلق چیزی به قوم “گوت” اشاره دارد. قوم گوت، قومی ژرمنی بودند که به تدریج از شمال اروپا به سمت شرق و جنوب مهاجرت کردند و در نخستین سال های میلادی در ساحل جنوبی دریای بالتیک در شرق رود “ویستول” سکونت کردند. مولفه های اصلی گوتیک عبارتند از سردابه های زیرزمینی تاریک، صومعه های رو به ویرانی، جنگل های تاریک، کوهستان های ناهموار، گورستان ها، دخمه های تاریک و نمناک پر از رتیل و سوسک و …، به طوری که در زمانه ما می توان گوتیک را وحشتناک، سیاه، سرسام آور و خشمگین نام نهاد.
ادبیات گوتیک ژانری از ادبیات است که از ترکیب وحشت و مضامین عاشقانه به وجود آمده است. بهطور کلی باور بر این است که یک نویسنده انگلیسی به نام هوراس والپول اولین بار در سال ۱۷۶۴ با رمان قلعه اوترانتو این سبک را معرفی کردهاست. موضوعات به کار رفته در این سبک بر اساس وحشت، عاشقانه و ملودرام دستهبندی میشوند. ادبیات گوتیک رابطه بسیار نزدیکی با معماری گوتیک دارد. معمولا آثار گوتیک به رازها میپردازند. رازهایی که در آنها ابهام وجود دارد؛ و در انتها لازم نیست خواننده به آن راز پی ببرد؛ و در طول داستان افشای تدریجی صورت میگیرد.
محیط های این ژانر معمولا قصرهای در بسته، ویرانه ها و زمین های متروک هستند. ادبیات گوتیک را می توان شاخه ای از مکتب رومانتیسم یا پیش رومانتیسم به شمار آورد. داستان های گوتیک بیشتر حکایت های تیره و تاری از معما ها، هراس ها، و امور ماورائی هستند که حول یک راز مخفی و وحشتناک شکل گرفته اند.
گوتیک در ادبیات به سبک داستان نویسی اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 گفته می شود که ویژگی آن بهره گیری از صحنه های قرون وسطایی، فضای تیره از وحشت و اندوه و رخدادهای موحش، مرموز و خشونت بار است. دهه 1790 را می توان دهه داستان گوتیک نامید، دوره ای که بیشترین شمار آثار گوتیک پدید آمد و خوانده شد.
تاریخچه داستان گوتیک
هوراس والپول در سال 1764 یکی از معروف ترین و متقدم ترین آثار ادبیات گوتیک، یعنی قصر اوترانتو را به چاپ رساند. ماجرای این رمان پر رمز و راز در قرون وسطی رخ می دهد و به شبح، قتل و جنایت می پردازد. از آن پس بود که اصطلاح رمان گوتیک رایج و به آثاری مانند قصر اوترانتو اطلاق شد که در آن ها نشان هایی از نیروهای ماورالطبیعی، روح و شبح و پدیده های رعب انگیز و هراس آور دیده می شود.
برخی گمان می کنند که چون نخستین آثار گوتیک مانند آثار والپول در قصرهایی با معماری گوتیک نوشته شده اند، این ژانر ادبی “گوتیک” نام گرفته است.
نمی توان برای ادبیات گوتیک تاریخ دقیقی در نظر گرفت. داستان های گوتیک با ابهام و رمز و راز سر و کار دارند و از زمانی که در تاریخ مردم جهان موهوم پرستی و خرافات وجود داشته، همراه آن رگه هایی از ادبیات گوتیک را نیز می توان دید.
مولفه های اصلی هنر گوتیک در ادبیات داستانی
یکی از عناصر اصلی ادبیات گوتیک هراس است. جلوه های هراس پیوسته در داستان ها و رمان های وحشت آشکار است. هراس بیشتر در راهروهای زیرزمینی یا مقبره هاست و به حدی ترسناک است که توانایی های انسان را از کار می اندازد، ذهن را منفعل می کند و تن را از حرکت باز می دارد. علت آن اغلب برخورد با میرایی جسمانی و تماس با جنازه ای سرد و دیدن مرده ای در حال فروپاشی است. پدیده هایی که به چشم اندار گوتیک محبوبیت بخشیده اند عبارتند از: اشباح، هیولا ها، عفریت ها، جسد ها، اسکلت ها، اشراف زادگان بدنهاد، راهبان و راهبگان و قهرمان های زن که بیشتر در آثار ادگار آلن پو، مثل برنیس و لیجیا دیده می شود.
مکان در این داستان ها تاثیر بسزایی دارد، به طوریکه مکان های غریب به کار رفته در این داستان ها می توانند به وحشت و ترس بیفزایند.
زمان در این داستان ها مشخص نیست و معمولا نویسنده در این آثار، نامی از زمان نمی برد و در نتیجه ذهن مخاطب فقط متوجه رنگ و رخسار ترسناک و وهم انگیز شخصیت ها، دهشت رخداد ها و صداهای گنگ و همهمه ابهام آمیزی می شود که شبیه اصوات ارواح و شیاطین است.
داستان های گوتیک به طور کلی از فضایی تخیلی و حتی تب آلود و مالیخولیایی برخوردارند. احساس صرف اندوه، افکار مرگ یا آرزوی عشق بخشی از مولفه های این آثار است.
در این آثار هیچ چیز، نه خوب و نه بد، نه شب و نه روز، نه سیاهی و نه سفیدی، نه خوشبختی و نه بدبختی، به معنای معمولی به تصویر کشیده نمی شوند. همه پدیده ها نامعمول و معلق هستند. شخصیت ها موجوداتی عصبی، روانی و ناهنجارند که حالت آن ها نشان دهنده ذهنیت بیمارگونه و روحیه از خود بیگانه آن هاست. آن ها یا در اندیشه کشتن دیگری هستند یا در اندیشه وحشت مرگ خود و اطرافیانشان.
داستان گوتیک بیش از هرچیز با ترس سروکار دارد و هر داستان گوتیک خود نوعی روانکاوی ترس بشری است.
مجهولاتی مانند مرگ، بیگانه ها، قدرت آینده، جادو و حتی جاه طلبی های علم دستمایه هایی هستند که می توانند محمل خوبی برای ترس باشند.
گوتیک ایرانی و عناصر آن
داستان گوتیک با رمان های معروفی همچون دراکولا و فرانکشتاین و داستان های کوتاه ادگار آلن پو شناخته می شود. این داستان ها چنان با مکان ها و فضاهای کهنه و قدیمی در آمیخته اند که نمونه های امروزی آن ها با مکان و فضای امروزی کمتر به عنوان داستان گوتیک شناخته می شود.
داستان نویسی ایران هم که نسبت به داستان نویسی جهان عمر کمتری دارد و کاملا ریشه در شهر و شهرنشینی امروزی دارد، بسیار کم به سراغ این ژانر رفته است. البته قطعا دلایل این بی توجهی چیزی بیش از شهرنشینی است. از میان دلایل بسیاری که می شود برای کم توجهی داستان نویسان ایرانی به داستان گوتیک پیدا کرد، درک ناکافی و چه بسا نادرست از آن است.
آنچه در داستان گوتیک باعث ایجاد وحشت و هراس می شود، در وهله اول ایجاد فضای ترسناک و گوتیک است. معمولا در داستان های گوتیک غربی وجود یک موجود گوتیکی باعث ایجاد اعمال ترسناک نظیر قتل و نابودی می شود، مثلا در داستان شبکه آمونتیلادو از ادگار آلن پو، انسان روانی و قصر اوترانتو از هوراس والپول، خون آشام و در گروه محکومین از کافکا.
در داستان های گوتیک ایرانی آنچه باعث ایجاد وحشت و ترس می شود، بیشتر فضا سازی داستانی و توصیفات نویسنده از وقایع داستان است. مثلا داستان معصوم اول از هوشنگ گلشیری، ماجرای مترسکی را در کنار گورستان شرح می دهد که خود اهالی روستا در ایجاد آن نقش داشته اند، ولی همین مترسک چنان وحشتی در میان آن ها ایجاد کرده است که از انجام اعمال روزانه باز مانده اند. یا داستان بوف کور اثر صادق هدایت که راوی جنازه ای را با خود به سرزمین عجیبی می برد تا دفن کند.