در یک شب بارانی در میانه ی روزمره گی های زندگیتان،شما دزدیده میشوید.در اتاقی که شبیه اتاق یک هتل است زندانی میشوید،غذا،جای خواب،نظافت روتین و حتی یک تلویزیون در اختیار دارید.به مدت پانزده سال بی آن که بدانید چرا در این اتاق زندانی هستید.این تنها آغازیست در فیلم رفیق قدیمی که شما را محسور خواهد کرد.
سینمای پست مدرن
چان ووک پارک کره ای تراژدی را با سوررئالیسم در هم می آمیزد تا با عدم قطعیت در آن ساختارش را در هم شکسته و به خوانشی پست مدرن از مفهوم تراژدی دست یابد.بزرگترین خاصیت برخی از آثار پستمدرن این است که بیرحماند. از دانستهها و کلیشهها و پیشبینیهای تماشاگران براساس تمام فیلمهایی که قبلا دیدهاند استفاده میکنند تا به آنها رودست بزنند. تا درست در زمانی که مخاطب دارد با تماشای اعمال کاراکترها و نحوهی پیشروی داستان به این فکر میکند که همهچیز همانطور که تصور میکند به پایان میرسد، فیلمساز با نیشخندی بر لب گوشهای میایستد و زیر لب میگوید: «به همین خیال باش!». البته دست زدن به چنین حرکات و پیچشهای غیرمنتظره و کلیشهزداییها و غافلگیریها فقط وسیلهای برای متفاوت بودن و رسیدن به شوکهای سطحی و توخالی نیست. بهترین آثار پستمدرن به چنان مضمونها و بحثهای پیچیده و غیرمنتظرهای میپردازند که چارهای جز پیدا کردن وسیلهی دیگری به جز در هم شکستنِ کلیشهها برای روایت آنها و هرچه قدرتمندتر منتقل کردن آنها ندارند. وقتی مضمون قرار است تن تماشاگر را به لرزه بیاندازد، وقتی که حرف فیلم، کمتر گفتهشده، جدید و جنجالبرانگیز است، طبیعتا کارگردان هم باید به دنبال فرم و روش تازهای برای گفتن آن بگردد که با مضمونش جفت و جور شود. نتیجه به آثاری تبدیل میشوند که ذهنمان را یک خانه تکانی حسابی میکنند. آثاری که معصومیت سینما را با بیرحمی تمام به قتل میرسانند و ما را در مقابل چیزهای قرار میدهند که تاکنون با این شدت به آن ها فکر نکرده بودیم.
در این داستان ها همین زندگی واقعی و درد های قابل فهم برای همگان است که برما آغوش میگشاید.دردی که ایستادن در برابر آن مانند ایستادگی های فیلم های ابر قهرمانی نیست.دردیست در روح و به مراتب رنج آور تر.بی آنکه راه فراری از آن داشته باشید.این خود زندگیست.ایستادگی در آن از شما قهرمان هالیوودی نمیسازد اما تنها انتخاب شماست!
در این فیلم شاهد شکل گیری چرخه انتقام هستیم.انتقامی که گویا تنها امید برای ادامه حیات است،تنها راه برای آرام شدن است،تنها راه بازگرداندن عشقی از دست رفته است،تنها حسیست که روح ،در آن خود را میپذیرد.
بازسازی فیزیکی و روحی نقش اول داستان،کنکاش در گذشته،از دست رفتگی حال و آینده بدون اینکه بتوان کاری کرد همه با هم تنها در حلقه اول از این ماجرا اتفاق می افتند.
پارک چان ووک
پارک چان-ووک فیلم نامه نویس،تهیه کننده و از شناختهشدهترین کارگردانانِ اهل کرهٔ جنوبی است.دومین قسمت از سهگانهی انتقامِ پارک چان-ووک، کارگردان کرهای که اقتباس غیروفادارانهای از روی مانگایی به همین نام است. وقتی فیلم در سال ۲۰۰۳ اکران شد، دومین جایزهی مهم جشنوارهی کن بعد از نخل طلا را برنده شد و حسابی توسط کوئنتین تارانتینو، رییس هیئت داوران مورد تعریف و تمجید قرار گرفت. غیر از این هم انتظار نمیرفت. «اولدبوی» همان چیزی است که تارانتینو و طرفداران سینمای تارانتینو از آن لذت خواهند برد و لحظه لحظهاش رابه خاطر خواهند سپرد. از خشونت بیپروا و معنیدارش گرفته تا کاراکترهای اغراقشده و اکشنهای دیوانهوارش و قصهی نویی که برای گفتن دارد و پیچ غافلگیرکنندهی نهاییاش به خاطر خواهند سپرد.
نقاط قوت old boy
با وجود این حجم عظیم از فیلم هایی که حول محور انتقام جویی ساخته میشوند رفیق قدیمی تجربه متفاوتیست.تجربه ای که در آن اندیشه جایگاه خود را برای مخاطب حفظ میکند.ساخت بسیار خوب و مناسب فضای فیلم به کمک می اید و پیچش های داستان شگفتی می آفریند و همه اینها در بستری اتفاق می افتد که از شکل زیست در زمانه ما دور نیست.
علاوه بر ایده خوب و کارگردانی مطلوب بازی بسیار خوب بازیگران بار اصلی انتقال احساسات و محتوای غیر کلامی فیلم را بر عهده دارد.یکی از قابل توجه ترین نکات در بازی این فیلم صحنه ایست فوق العاده که در آن نقش اول ما پس از پانزده سال خوردن غذای یکسان زندان ،در اولین شب آزادی به یک رستوران میرود و درخواست میکند تا موجودی زنده بخورد(بررسی همین درخواست و درک آن به تنهایی ما را با عمق احساسات وی،عمقی که درکش شاید برای ما حتی با وجود دیدین فیلم غیر قابل دستیابی باشد ،آشنا میکند.)اما شگفتی جایی آغاز میشود که بدانید در این صحنه هرآنچه که میبینید واقعیست و از ترفند های سینمایی یا جلوه های ویژه استفاده نشده است.تقلای مرد برای خوردن یک هشت پای زنده و تقلای آن هشت پا ممکن است احساسات حیوان دوستانه شما را بیدار کند اما نکته اصلی اینجاست که این تمام حرف آن سکانس نیست؛شما در جایی دیگر همین غذا را خواهید دید که پخته شده و تکه تکه به همراه سبزیجات و در ظرف سرو میشود در آن زمان شاید حتی توجهی به این غذا هم نکنید!پس از شگفتی هایی که این فیلم به وضوح و در ناخودآگاه برایتان به ارمغان می آورد غافل نشوید. اما ساده انگارانه است اگر این صحنه و خیلی صحنههای خشن دیگری در طول فیلم پخش شدهاند را صرفا وسیلهای برای شوکه کردن مخاطب بدانیم.
صحنه ی نزاعی که در این فیلم میبینیم هم کاملا نمایی است از یک دعوای خیابانی و این یعنی یک دعوای واقعی و حسابی.اینجا خبری از نزاع حساب شده ی جکی چانی نیست. ذعوا بین انسان های کار آزموده نیست بلکه نزاعیست بین افراد خشمگینی که از قدرت فیزیکی خوب و میزان بالایی از خشم برخوردارند.
صحنه جذاب دیگر مواجه شدن او پس از پانزده سال با یک زن است.میتوانید قدرت دیدن یک بخش از ساق پا را در روحی آنچنان خفقان زده را در یک فضای بسته و محصور کننده ی امروزی ببینید.پناه برد به دیواره های تنگ و کوچک یک آسانسور و ترس و وحشت زن نشان دهنده ی عدم توانایی هر دو انسان یکی در کنترل ودیگری در پذیرش حجم غریزه ایست که هیچکدام تا به حال با این شکوه با آن مواجه نشده اند.
احساس ندامت از گذشته در فردی که بهای بس گزافی برای آن پرداخته و نگهداری از تنها دستاورد و امیدی که برایش مانده یعنی عشقی که به تازگی آن را یافته در جایی دیگر ما را به دیدن صحنه ای میبرد که در آن انسانی حاضر میشود غرورش که بعد روحی باقی مانده از اوست و زبانش که بعد جسمی اوست را قربانی کند تا بلکه بتواند برای باقی مانده عمرش آسودگی از انتقام را به دست آورد.
نکته ای که جای تامل دارد این است که حتی در این فیلم پررنج هم خیال نکنید که عشق به آرامی و با آغوش باز کسی را در ساحت خود میپذیرد.
رفیق قدیمی،تراژدی یک زندگی
این فیلم بلافاصله پس از شروع شما را در دریایی از پرسش و هیجان و خشونت،تلاش و امید و یاس متوالی،خشم و انتقام جویی و نفس گیری های متوالی غوطه ور میکند.به آن ادامه میدهید همانطور که به زیستن خود ادامه داده اید.
تراژدی «پسر پیر» یک تراژدی معاصر از تنهایی انسان و نسخه امروزین افسانه ادیپ است….انسانی که دنیا به گریه او می خندد در حالی که او محکوم به تنهایی است…