از Pinhead گرفته تا Pennywise، مت و راس دافر، خالقان «چیزهای عجیب»، در آخرین فصل سریال نتفلیکس درباره شخصیتهای شرور و لحظاتی که دوران کودکیشان را تسخیر کرده و از خلق شخصیتهایشان خبر دادهاند، صحبت میکنند.
Stranger Things یک مجموعه تلویزیونی درام علمی تخیلی ترسناک آمریکایی است که توسط برادران دافر ساخته شده است که در نتفلیکس پخش می شود. این برادران به عنوان مجری برنامه و همراه با شاون لوی و دن کوهن، تهیه کننده اجرایی هستند. فصل اول این سریال در 15 جولای 2016 در نتفلیکس منتشر شد و فصل های دوم، سوم و چهارم به ترتیب در اکتبر 2017، ژوئیه 2019، و می و ژوئیه 2022 منتشر شد. این سریال برای فصل پنجم و آخرین در فوریه 2022 تمدید شد.
در شهر کوچکی که همه همه را می شناسند، یک حادثه عجیب و غریب زنجیره ای از وقایع را آغاز می کند که منجر به ناپدید شدن یک کودک می شود، که شروع به پاره شدن تار و پود جامعه ای صلح آمیز می کند. سازمانهای دولتی تاریک و نیروهای ماوراء طبیعی به ظاهر بدخواه در شهر جمع میشوند، در حالی که تعداد کمی از مردم محلی شروع به درک این موضوع میکنند که بیشتر از آنچه به چشم میآید در جریان است.
فیلم Stranger Things در شهر خیالی روستایی هاوکینز، ایندیانا، در دهه 1980 می گذرد. آزمایشگاه ملی هاوکینز در مجاورت ظاهراً تحقیقات علمی را برای وزارت انرژی ایالات متحده انجام می دهد، اما به طور مخفیانه آزمایش هایی را در مورد ماوراء الطبیعه و ماوراء طبیعی انجام می دهد، از جمله آزمایش هایی که شامل افراد آزمایش شده توسط انسان می شود. ناخواسته، آنها یک پورتال به یک بعد جایگزین ایجاد کرده اند، “The Upside Down”. نفوذ وارونه شروع به تأثیرگذاری بر ساکنان ناآگاه هاوکینز به شیوههای فاجعهباری میکند.
فصل اول در نوامبر 1983 آغاز می شود، زمانی که ویل بایرز توسط موجودی از وارونه، یک جهان موازی، ربوده می شود. مادرش جویس و رئیس پلیس شهر جیم هاپر به دنبال ویل هستند. در همان زمان، یک دختر جوان روانشناختی به نام Eleven از آزمایشگاه فرار میکند و به دوستان ویل، مایک، داستین و لوکاس در تلاشهای خود برای یافتن ویل کمک میکند.
فصل اول در نوامبر 1983 آغاز می شود، زمانی که محققان در آزمایشگاه ملی هاوکینز شکافی را به سمت “وارونه” باز کردند، یک بعد جایگزین که به دنیای واقعی منعکس می شود. یک موجود انسان نما هیولا، پسری به نام ویل بایرز و دختر نوجوانی به نام باربارا هالند را می رباید و می رباید. مادر ویل، جویس، و رئیس پلیس شهر، جیم هاپر، به دنبال ویل می گردند. در همان زمان، یک دختر جوان روانشناختی با نام “Eleven” از آزمایشگاه فرار میکند و به دوستان ویل، مایک، داستین و لوکاس کمک میکند تا ویل را پیدا کنند.
فصل دوم یک سال بعد، در اکتبر 1984 شروع می شود. ویل نجات یافته است، اما تعداد کمی از جزئیات رویدادها اطلاع دارند. هنگامی که کشف شد که ویل هنوز تحت تأثیر موجودات وارونه است، دوستان و خانواده او متوجه می شوند که تهدید بزرگتری از وارونه برای جهان آنها وجود دارد.
در پاییز 1984، ویل بایرز خود را هدف وارونه میبیند، زیرا یک موجود شاخکدار بزرگ به نام Mind Flayer به زودی شهروندان هاوکینز را به وحشت میاندازد و جویس و هاپر را همراه با خواهر مایک، نانسی، برادر ویل، جاناتان، و دوست پسر نانسی به عقب میکشاند. استیو، و همچنین دوستان نزدیک ویل، مایک، داستین و لوکاس. کل گروه به همراه مکس تازه وارد کالیفرنیایی و همچنین یک یازده ناپدید شده باید یک بار دیگر به نیروهای خود بپیوندند تا از افزایش تهدید جلوگیری کنند.
فصل سوم چندین ماه بعد، در روزهای منتهی به جشن چهارم ژوئیه در سال 1985 اتفاق میافتد. مرکز خرید جدید استارکورت به مرکز توجه ساکنان هاوکینز تبدیل شده است و به دلیل محبوبیت این مرکز خرید، اکثر فروشگاههای دیگر از کار افتاده است. . هاپر به طور فزاینده ای نگران رابطه یازده و مایک می شود و از دخترش بسیار محافظت می کند، در حالی که هنوز سعی می کند از جویس که نسبت به احساسات او کور است مراقبت کند. بدون اینکه شهر بداند، یک آزمایشگاه مخفی شوروی تحت فرماندهی استارکورت به دنبال باز کردن دروازه وارونه است، و به افراد وارونه اجازه می دهد افراد را در هاوکینز تصاحب کنند و وحشت جدیدی برای مقابله با آن ایجاد کنند. Mind Flayer از بیلی برای انجام دستورات خود از طریق کنترل ذهن استفاده می کند.
در تابستان 1985 در هاوکینز، مرکز خرید استارکورت که به تازگی افتتاح شده است، به نقطه کانونی شهر تبدیل شده است و فروشگاه های دیگر را از کار می اندازد. رئیس پلیس هاوکینز، جیم هاپر، رابطه جوان و جوان یازده و مایک را تایید نمی کند، در حالی که جویس در نظر دارد برای زندگی بهتر برای فرزندانش و خودش از هاوکینز خارج شود و وضعیت دوستی بچه ها و رابطه خودش با هاپر را در هوا باقی بگذارد. جویس متوجه اتفاق عجیبی در آهنرباهایش می شود و تصمیم می گیرد در مورد آن تحقیق کند. با این حال، نوسانات عجیب برق باعث آگاهی ویل از چیزی ماورایی می شود و Eleven و Max احساس می کنند چیزی در مورد ساکنان شهر خراب است. علیرغم بستن پورتال به وارونه، آنها می ترسند که هنوز همگی در خطر آن هستند. دوستان با هم کار می کنند تا با برادر مکس، بیلی، میزبان جدید Mindflayer مبارزه کنند، در حالی که هاپر و جویس به بررسی قطعی برق می پردازند.
فصل چهارم چندین ماه بعد، در ماه مارس 1986 اتفاق میافتد. جویس، ویل، یالون و جاناتان برای شروعی تازه به لنورا، کالیفرنیا نقل مکان کردهاند، جایی که Eleven با از دست دادن قدرت خود مبارزه میکند و در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. در همین حال، یک هیولای جدید به نام Vecna از Upside Down شروع به هدف قرار دادن ساکنان هاوکینز می کند که آنها را در اختیار دارند و می کشند. برای کمک به او در مبارزه با این هیولا، دکتر. سام اونز و دکتر. مارتین برنر یازده را به یک مرکز می برد تا به او کمک کند تا قدرت خود را بازیابد. در همین حال، جویس و موری به روسیه پرواز می کنند تا هاپر را از گولاگ در کامچاتکا، جایی که دموگورگون اسیر نیز در آن زندگی می کند، نجات دهند.
در مارس 1986، هشت ماه پس از رویدادهای فصل سوم، فصل چهارم بین خطوط داستانی مختلف تقسیم می شود.
اولین داستان در هاوکینز اتفاق می افتد، جایی که چندین نوجوان به روش های مرموز کشته می شوند. داستین هندرسون، مکس میفیلد، لوکاس و اریکا سینکلر، استیو هرینگتون، نانسی ویلر، رابین باکلی، و ادی مانسون، رهبر کلوپ آتش جهنم در آن حضور دارند. یک گروه Dungeons & Dragons که شامل داستین و دوستانش می شود. ادی مظنون اصلی قتل می شود و توسط جیسون کارور و اعضای تیم بسکتبال که معتقدند ادی دوست دختر جیسون، کریسی کانینگهام را با استفاده از قدرت های شیطانی کشته است، تعقیب می شود. داستین و دوستانش تحقیق میکنند و متوجه میشوند که قتلها توسط موجود قدرتمندی انجام شده است که در وارونه زندگی میکند، موجودی که بعداً آن را Vecna نامیدند.
خط داستانی دوم شامل بازدید مایک ویلر از یازده، ویل و جاناتان بایرز در خانه جدیدشان در کالیفرنیا است. با توجه به اتفاقات هاوکینز و خطر قریب الوقوع برای دوستانش، Eleven به همراه دکتر می رود. مارتین برنر و سام اونز به یک مرکز مخفی می روند تا به او کمک کنند تا قدرت خود را به دست آورد. مایک، ویل، جاناتان و دوست جاناتان آرگیل سعی می کنند یازده را پیدا کنند.
داستان سوم داستان جویس بایرز و موری باومن را دنبال می کند که متوجه می شوند جیم هاپر ممکن است هنوز زنده باشد و به آنها گفته می شود که پول بیاورد تا ترتیب انتقال او را بدهد. در همین حال، در یک گولاگ روسی در کامچاتکا، هاپر زندانی میشود و مجبور میشود در کنار سایر زندانیان، با دموگورگونی که روسها اسیر کردهاند، بجنگد.
بزرگترین چیزی که باید نگران آن بود، خشونت و ناراحتی است. بیشتر در مورد افراد بد است که شما واقعاً می بینید که می میرند، اما برای شخصیت های اصلی می میرند. بیش از همه، این یک نمایش شگفت انگیز است و یک کودک ده ساله “بالغ” قطعا می تواند آن را تماشا کند.