پرش به محتوا
خانه » بلاگ » پسر انسان، نقاشی معروف رنه ماگریت

پسر انسان، نقاشی معروف رنه ماگریت

  • از

پسر انسان یک نقاشی سورئال از رنه ماگریت است و یکی از معروف ترین نقاشی های اوست که تاثیر فرهنگی گسترده ای از خود به جای گذاشت.  نقاشی مردی را ملبس به کت و شلوار و کلاه لبه دار به تصویر می کشد که درست رو به روی مخاطب ایستاده است. دریا و یک آسمان ابری در پشت سر او قرار دارند. مرد کاملا معمولی به نظر می رسد. تنها بخش غیرمعمول نقاشی این است که یک سیب سبز که در هوا معلق است، جلوی صورت مرد را گرفته است. 

رنه ماگریت

رنه ماگریت (René Magritte) نقاش بلژیکی، یکی از برجسته‌ترین نمایندگان سوررئالیسم در نقاشی و ابداع‌کنندهٔ جناس تصویری است.

رنه ماگریت سال 1898 به دنیا آمد. پدرش کارخانه‌دار و ثروتمند بود، اما وقتی سال 1912 جسد مادرش را که خودکشی کرده بود در رودخانه «سامبر» پیدا کردند، همین موضوع دستمایه‌ای برای تحقیر این خانواده شد.  رنه از سال 1916 تا 1918 در فرهنگستان هنرهای زیبای فرانسه در پایتخت بلژیک، بروکسل مشغول به تحصیل شد. اما او درس و کتاب را کنار گذاشت چون فکر می‌کرد تحصیل چیزی جز وقت هدر دادن نیست. بعد از این دوره، همه نقاشی‌هایش را به سبک کوبیسم کشید. پابلو پیکاسو پیشروی این جریان بود و کوبیسم در آن زمان طرفداران زیادی داشت. سال 1922 رنه با «ژرژت» ازدواج کرد و برای به دست آوردن خرج و مخارج زندگی‌اش از شرکت‌های تبلیغاتی سفارش نقاشی می‌گرفت. رنه ابتدای زندگی حرفه‌ای‌اش و کمی پس از ازدواجش، وقت آزادش را صرف ایجاد فرم‌های هنری و کار روی چند اثر می‌کرد؛ در همین دوران بود که ماگریت متوجه شد سوررئالیسم مکتب هنری‌ای است که او از کار به آن شیوه‌ بسیار لذت می‌برد. اثر«The Threatened Assassin» یکی از نخستین آثارش در سال 1926 بود که سبک سوررئال ماگریت را به نمایش می‌گذاشت.

وقتی «رنه ماگریت» دهه ششم زندگی‌اش را می‌گذراند ستایش‌شده‌ترین هنرمند سوررئالیست تاریخ هنر نام گرفت. رنه ماگریت درباره آثارش می‌گوید: «نقاشی‌های من تصاویر قابل مشاهده‌ای هستند که هیچ‌چیزی را در خود پنهان نکرده‌اند؛ آنها احضارکننده رازها هستند و وقتی یکی از نقاشی‌های من را نگاه کنید این سوال ساده را می‌پرسید: «این نقاشی چه معنی می‌دهد؟» هیچ معنی نمی‌دهد چون راز هیچ معنی در خود ندارد و ناشناخته است.»

موضوعات و صحنه های غیر معمول نقاشی های رنه ماگریت، برای مدت یک قرنست که محققان و منتقدان هنری را سردرگم و مبهوت خود کرده است. آثار ماگریت برخلاف دیگر هنرمندان فرا واقع گرا، همچون سالوادور دالی و ماکس ارنست که آثارشان را بر اساس شخصیت ها و صحنه هایی الهام گرفته از ذهن ناخود آگاهشان خلق می کردند، بر پایه استفاده از وسایل و اشیا روزمره زندگی عادی اند که بصورت غیر معمول و عجیبی با یکدیگر و فضای پیرامون خود ترکیب بندی شده اند. ماگریت مهارت ویژه ای در خلق هویت و معنایی عمیق تر و در عین حال فریبنده تر برای اشیای عادی و پیش پا افتاده روزمره زندگی داشت. آثار این هنرمند با سوژه های پر تکراری همچون سیبها، کلاههای لبه دار، صورت های پوشیده، مبهم و منفصل و ابرهای انباشته حسی غریب و وهم آلود از دلهره و آرامش و ترس و هوس را تواما در مخاطب بر می انگیزند. بطور موجز، رنه ماگریت در نقاشی های فرا واقع گرایانه اش رابطه اسرار آمیز بین تصویر بازنمایی شده و خود آن شی یا ابژه هنری را به نمایش می گذارد. نقاشی های ماگریت در مرز نامشخصی بین «نقاشی به مثابه تصویر» (تصویر بازنمایی شده از جهان پیرامون که غالبا با محیط یا ترکیبی غریب از عناصر متباین درآمیخته) و «نقاشی به مثابه ابژه یا شییٔ هنری» قرار دارند. از این جهت است که ماگریت را باید طلایه دار هنر مفهومی که یکی از دلایل افول هنر مدرن و تبلور هنر پست مدرن محسوب می شود، در نظر گرفت. در حقیقت، ماگریت نظریه هنرمندان مدرنیست را مبنی بر اینکه نقاشی پیش از آنکه تصویری از یک درخت یا فیگور انسان باشد، صفحه ای تخت (بوم) است که طبق اصول و ترتیبی با رنگها پوشیده شده؛ را به چالش کشاند. مارگریت بر نظریه مدرنیستها متمم و نظریه ای پارادوکس گونه قایٔل شد. او علاوه بر اولویت دادن به عناصر نقاشی (سطح بوم، رنگها، …)، به خود تصویر بازنمایی شده هم اولویتی همسان با مصالح نقاشی می دهد. بطور کلی، ماگریت با به تصویر کشیدن اشیای آشنا در قالب مکان یا زمانی ناآشنا و غریب، حس و دریافت معمول و از پیش شرطی شده مخاطب را به پرسش وا می دارد. به بیان دیگر، نقاشی های ماگریت دریافت و خوانش مخاطب را از یک شی عادی که در زندگی روزمره آن را به عنوان یک مفهوم بدیهی پذیرفته، دچار اختلال و توهم می کند.

نقاشی پسر انسان

ماگریت این اثر را در سال ۱۹۶۴ میلادی و پس از درخواست‌های بسیار از ماگریت برای کشیدن یک پرتره از خود، خلق کرد. پنهان شدن غیرمنتظره چهره پشت سیبی سبزرنگ از عدم توجه نقاش به هویت و شهرتی که از این هویت منتج می‌شود، اشاره دارد. «پسر انسان» درواقع یک «سلف پرتره» یا «خودنگاره» محسوب می‎شود اما نقاشان معمولا با خودنگاره‎هایشان سعی در جاودانه کردن چهره خودشان دارند، ماگریت اما بی‎اعتنا به این قضیه با یک سیب سبز همه صورت خودش را پوشانده‎است. او این خودنگاره را در پاسخ به اصرارهای فراوان دوستان و طرفدارانش برای کشیدن تصویر خودش نقاشی کرده‎است. از کسی که به «فیلسوف نقاشی» معروف شده انتظار کار بیهوده نمی‌رود؛ بنابراین قطعا ماگریت که تحت تأثیر فلاسفه‎ای مثل هگل، سارتر، هایدگر و فوکو بوده از این تابلو منظوری داشته‎است. 

ماگریت همیشه در کارهایش باورها، حس کنجکاوی و فرضیات از پیش تعیین شده آدمی را به چالش کشیده‌است و سعی می‌کند تا به مخاطب نشان دهد چقدر ساده لوحانه و با اطمینان از حقایقی حرف می‌زند که از محدوده شناختش خارج است.

نقاشی مردی را ملبس به کت و شلوار و کلاه لبه دار به تصویر می کشد که درست رو به روی مخاطب ایستاده است. دریا و یک آسمان ابری در پشت سر او قرار دارند. مرد کاملا معمولی به نظر می رسد. تنها بخش غیرمعمول نقاشی این است که یک سیب سبز که در هوا معلق است، جلوی صورت مرد را گرفته است. در قسمت پایینی تصویر هم یک دیوار قرار دارد که به نظر می رسد اشاره به سازه های ساخته دست انسان دارد. 

ماگریت در سه نقاشی دیگر هم افرادی را به تصویر می کشد که صورتشان مشخص نیست. در یکی از آن ها صورت شخص توسط گل ها پوشیده شده است، در دیگری با یک پرنده و در نقاشی سوم با یک سیب. 

این موتیف که بارها در آثار مختلف ماگریت تکرار می شود شاید تحت تاثیر مرگ مادر این نقاش باشد. وقتی ماگریت ۱۳ سال داشت، مادرش در یک رودخانه خود را غرق کرده و خودکشی کرد. وقتی بدنش پیدا شد، یک پارچه صورت او را پوشانده بود. این خاطره تاثیر خود را بر روی ذهن ماگریت به جای گذاشت. در چندین مورد از نقاشی های او می توان اشخاصی با صورت های پنهان پیدا کرد. 

نقاشی پسر انسان چه معنایی دارد؟ 

این نقاشی شاید دارای معناهای مذهبی باشد. «پسر انسان» اسمی است که در انجیل به مسیح داده می شود. سیب هم همان نماد معروف گناه است که در کتاب پیدایش، در داستان آدم و حوا و نزول بشر بر روی زمین مطرح می شود. با در نظر گرفتن این نکته، می توانیم به این نتیجه برسیم که شاید نقاشی می خواهد بگوید گناه باعث می شود مردم نتوانند صورت مسیح را ببینند. به این ترتیب، گناه باعث دوری بشر از خداوند شده است. 

نقاشی هم چنین ممکن است به این مساله اشاره داشته باشد که چطور مسائل بی اهمیت توجه ما را جلب کرده و ما را از مواردی که اهمیت بیش تری دارند دور می کنند. سیب یک عنصر ناچیز است، ولی صورت این مرد بسیار مهم است. ما همیشه ذهنمان را معطوف مسائل جزئی می کنیم که اهمیتی ندارند و قادر نیستیم که بر روی موارد اساسی تر تمرکز کنیم. 

خود ماگریت درباره این نقاشی گفته است: «هرچیزی که ما در اطراف خود می بینیم، دارد جلوی چیز دیگری را می گیرد. همیشه دوست داریم بدانیم چه چیزی پشت آن چیزی قرار دارد که الان داریم می بینیم. یک عامل جذابیت در چیزهای مخفی وجود دارد که در چیزهایی که به چشم می بینیم، وجود ندارد.» 

ما نمی توانیم همه چیز را ببینیم. میدان دیدمان محدود است. ولی همیشه دوست داریم چیزهایی را ببینیم که نمی توانیم ببینیم. به همین ترتیب، ما نمی توانیم همه چیز را درک کنیم. میدان دید و شرایط بر روی میزان درک ما اثر می گذارند. ولی همیشه دوست داریم بیش تر بدانیم و از همه چیز سر دربیاوریم. دنبال معنای مسائل مختلف هستیم ولی به نتیجه ای نمی رسیم. چون تصویر کاملی از این مسائل نداریم. همین باعث می شود که آدم های متفاوت تفسیرهای متفاوتی از یک اثر هنری داشته باشند. این بستگی به درک ما و بستر موجود دارد. 

نقاشی هم چنین شاید می خواهد بگوید ممکن است مسائلی که معمولی به نظر می رسند، دارای لایه های معنایی فوق العاده ای باشند. مرد درون نقاشی با این کت و شلوار و کلاه کاملا معمولی به نظر می رسد، ولی صورت پوشیده او دارای اسرار پنهانی است. چیزی که معمولی به نظر می رسد دارای معناهای عمیقی است. عناصر مختلف معمولا پیچیده تر از چیزی هستند که در وهله اول به نظر می رسند.  همچون دیگر آثار ماگریت، پسر انسان هم یک نقاشی گیرا و تفکر برانگیز است. معنای اصلی آن مشخص نیست، و ابهام برانگیز بودن آن عامدانه است. ماگریت با این اثر، مخاطب را به چالش می کشد. او به دنبال این نیست که یک پاسخ راحت یا یک لذت آنی در اختیار ما قرار دهد. همین باعث شده است که این اثر این قدر جذاب باشد. ما دوست داریم به اسرار نهان آن پی ببریم. تلاش می کنیم از این فضای معمولی، یک لایه پنهانی فوق العاده بیرون بکشیم. 

در تفسیر این اثر ، باید اشاره کرد که نه مرد مدنظرش نقاش است و نه سیب و هدف، به تصویر کشیدن حس کنجکاوی انسان است و ماگریت به واقع با هوشمندی سیب را در کانون تصویر قرار داده و هدف از این عمل بازی با حس کنجکاوی بیننده می باشد. سیب ، کلاه و یا بارانی و یا هر گزینه دیگری نیز می توانست به جای آن ها قرار بگیرد . باید خاطر نشان کرد که این تنها اثری از ماگریت که سیب را سوژه اثر قرار داده نیست ، ولی جزو معروف ترین نقاشی هایی است که در آن سیب نمایش داده می شود . 

این نقاشی همسان با اثر دیگر ماگریت به نام جنگ بزرگ نیز می باشدکه با نگاهی به آن تصویر متوجه بانویی میشویم که مقابل همان دیوار و منظره ایستاده و درحالی که چتری در دست دارد ، صورتش با دسته گلی پوشیده شده است و این سورئالیست بزرگ در اثر دیگری به نام مردی با کلاه انگلیسی نیز دوباره در همان فضا صورت مردی بارانی پوش و کلاه بر سر را با پرنده ای پوشانده است .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *